یک روز جناب کافکا، در حال قدم زدن در پارک، چشمش به دختربچهای میافتد که
داشت گریه میکرد.
کافکا جلو میرود و علت گریه دخترک را جویا میشود.
دخترک همان طور که گریه میکرد پاسخ میدهد: عروسکم گم شده!
کافکا با حالتی کلافه پاسخ میدهد: امان از این حواس پرت! گم نشده! رفته
مسافرت!
دخترک دست از گریه میکشد و بهت زده میپرسد: از کجا میدونی؟
کافکا هم می گوید: برات نامه نوشته و اون نامه پیش منه!
دخترک ذوق زده از او می پرسد که آیا آن نامه را همراه خودش دارد یا نه که کافکا
میگوید: نه . تو خونهست. فردا همینجا باش تا برات بیارمش ...
کافکا سریعاً به خانهاش بازمیگردد و مشغول نوشتنِ نامه میشود و چنان با دقت
که انگار در حال نوشتن کتابی مهم است!
و این نامه نویسی از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه میدهد و
دخترک در تمام این مدت فکر میکرده آن نامه ها به راستی نوشته عروسکش
هستند.
و در نهایت کافکا داستان نامهها را با این بهانه عروسک که «دارم عروسی می کنم»
به پایان میرساند.
*
این؛ داستان همین کتاب «کافکا و عروسک مسافر» است.
اینکه مردی مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهای سخت عمرش را صرف شاد
کردن دل کودکی کند و نامهها را ـ به گفته همسرش دورا ـ با دقتی حتی بیشتر از
کتابها و داستانهایش بنویسد؛ واقعا تأثیرگذار است.
او واقعا باورش شده بود؛ اما باورپذیری بزرگترین دروغ هم بستگی به صداقتی دارد
که به آن بیان میشود.
ـ امّا چرا عروسکم برای شما نامه نوشته؟
این دوّمین سوال کلیدی بود و کافکا خود را برای پاسخ دادن به آن آماده کرده بود،
پس بی هیچ تردیدی گفت: چون من نامهرسان عروسکها هستم...
داشت گریه میکرد.
کافکا جلو میرود و علت گریه دخترک را جویا میشود.
دخترک همان طور که گریه میکرد پاسخ میدهد: عروسکم گم شده!
کافکا با حالتی کلافه پاسخ میدهد: امان از این حواس پرت! گم نشده! رفته
مسافرت!
دخترک دست از گریه میکشد و بهت زده میپرسد: از کجا میدونی؟
کافکا هم می گوید: برات نامه نوشته و اون نامه پیش منه!
دخترک ذوق زده از او می پرسد که آیا آن نامه را همراه خودش دارد یا نه که کافکا
میگوید: نه . تو خونهست. فردا همینجا باش تا برات بیارمش ...
کافکا سریعاً به خانهاش بازمیگردد و مشغول نوشتنِ نامه میشود و چنان با دقت
که انگار در حال نوشتن کتابی مهم است!
و این نامه نویسی از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه میدهد و
دخترک در تمام این مدت فکر میکرده آن نامه ها به راستی نوشته عروسکش
هستند.
و در نهایت کافکا داستان نامهها را با این بهانه عروسک که «دارم عروسی می کنم»
به پایان میرساند.
*
این؛ داستان همین کتاب «کافکا و عروسک مسافر» است.
اینکه مردی مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهای سخت عمرش را صرف شاد
کردن دل کودکی کند و نامهها را ـ به گفته همسرش دورا ـ با دقتی حتی بیشتر از
کتابها و داستانهایش بنویسد؛ واقعا تأثیرگذار است.
او واقعا باورش شده بود؛ اما باورپذیری بزرگترین دروغ هم بستگی به صداقتی دارد
که به آن بیان میشود.
ـ امّا چرا عروسکم برای شما نامه نوشته؟
این دوّمین سوال کلیدی بود و کافکا خود را برای پاسخ دادن به آن آماده کرده بود،
پس بی هیچ تردیدی گفت: چون من نامهرسان عروسکها هستم...
تاريخ : دوشنبه 25 آبان 1394 | 1:40 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0